در کنیا
شاخم را دیدم که دم درآورده بود و میدوید
!مع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع
!مع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع
گرفتمش و به قیمت دو عاج فروختمش به تورم. تورم گفت: عاج؟! عاج از کجا آمد؟ گفتم: همینجوری، شعر است. گفت: همینجوری که نمیشود پدر
.آمرزیده، چوب میکنند در کونم! و به دو از شعر بیرون رفت