Some Redears

P4 

ظرف یک ماهی که از چاپ کتاب می‌گذرد عده ای از دوستان و خاننده گان نامه نوشته اند و نظر -نظرهایی- داده اند. تعدادی از آن ها را اینجا آورده ام- بی ذکر نام نویسنده البته
یک نکته: همینگوی می‌گفت برای نویسنده‌گی استعداد لازم است و برای نقادی نبوغ. حرف همینگوی فقط در مورد مهارت‌های لازم برای نقادی نیست: حرف‌اش در مورد اهمیت نقد است. هیچ کدام از  حرف‌هایی که اینجا آمده نقد محسوب نمی‌شود. اما برخی پهلو به پهلوی نقد می‌زند. اما نقد برای چه؟ برای شعر و ادبیات؟ بی تردید نه! نقد ادبی در حد همان رقص عربی‌ست! یک چیز تزیینی و اخته و به درد نخور! نقد- آنگونه که من می‌غهمم و می‌پسندم- نقدی ست که کتاب را بهانه می‌کند تا نقب بزند به چیزی در فراسوی آن :). نانام

 

B
نانام جان ارادت! کتاب جدیدت رو به اندازه ژولیت نپسندیدم. فکر می کنم تفاوت اصلی ژولیت با کتاب جدیدت در تنوع تجربی ژولیته و اینکه که به هیج قاعده و قانونی جز بی قاعده گی و بی قانونی تن نمی ده. ورگرنه در کتاب جدیدت خلاقیت به همان اندازه است ولی مقداری و تاکید می کنم مقداری از روی دست خود کپی کردن در این کتاب وجود داره که در ژولیت وجود نداشت این احساس رو به من می ده که نانام در شعر به چیزی
.رسیده است که البته از نظر من جالب
 نیست و با شناختی که از نانام دارم کمی توی ذوق هنری ام می زند
 
A
سلام نانام عزیز. شاید یکی از از با مسماترین نام هایی که میشه بر یک کتاب گذاشت همین اسم کتابت هست. اعترافات مردی که خود را مرتکب شده بود. و عکس ها که با متن کتاب چنان هماهنگ هست که نمیشه ایندو را جدا کرد. بنظرم یکی از ویژگی ها ی این کتاب همین هست که به مخاطب جایی برای اظهار نظر نمیده چون مرتکب به سبب ارتکاب نگاه کاملا خصوصی دارد و این نگاه در تمام متن بچشم میخورد، بنابراین مجالی برای نظر مخاطب نیست. چون نویسنده به سبب ارتکابی که خود معترف هست در چاهی محبوس است . این چاه منحصربفرد است و مورد انتخاب نویسنده. من یک شاهد هستم که حتی توان شهادت در دادگاهی را هم ندارم. آنجایی که نویسنده در چاه نیست همان مخاطبی ست که دارد از کتاب جدا می شود. بنابراین اعترافات مردی که خود را مرتکب شده است عمیق ترین و در عین حال صریح ترین بیان را دارد. و اما نانام در تمام لحظاتی که مرتکب و معترف است درمیدانی که انتخاب کرده است جنگی برابر را با خود برگزیده
.که یقینا هیچ برد و باختی در این میدان اتفاق نمی افتد

 

R
استعاره زدایی و اسطوره زدایی هم فراوان هست. هیتلر اسطوره، مارکس اسطوره، همه اینها را از معناهایشان تهی کرده نانام. قالبی به نام هیتلر برداشته معنایش را تهی کرده و یک معنای دیگر توی آن
.ریخته. مثل زن خود آدم که از
 پسر همسایه حامله شده باشد
زبان را نیز معناگریز کرده نانام، زبان پارسی را پکانده و یک زبان دیگر ساخته. گاهی فعلها، صفتها و اسمها انگلیسی می شود. معناهای انگلیسی به فارسی تزریق می شوند و اسطوره های دیگری جز اسطوره های فارسی جان می گیرند. اینجا عیان می شود که اسطوره های ما قدرت سابق را ندارند و دارند از نفس و از جولان می افتند. بخش 65
J
از خودم پرسیدم چه چیز نوشته نانام، البته جدا از شیطنت و طنز و کارکردهای معناگریزی و جانداری متنش، که تو را اینقدر افسون کرده. تا وقتی متوجه شدم چیزی که مرا مشتاق آدمای دیوانه می کند. آدمهایی که چنان
.با شر و شوری 
کودکانه و ناخودآگاهانه حرف می زنند که بی اختیار می خندیم
گفتم نمی تونم راجع به درخت باهات حرف بزنم. تو 35 بهار رو دیدی، من 44 زمسونو. گفت نگران نباش خر بودن تو از من پالون نمی سازه. گفتم درسه و ازدواج کردیم
آن لطافت و پاکی و بی معنایی در عین حال و آن فرار بودن دیالوگهای بچه گانه یا تک گویی دیوانه وش مجنون ها در کارت هست. شیطنتی که انگار در قالبی میان، شعر، داستانک،خاطره، روان گویی و یاوه گویی
ریخته شده. تلفیق همه 
اینهاست که مرا جذب خودش کرده و وادارم می کند خواندن متنت را ادامه بدهم

 

S
!هرویین بزن

 

M
!این کتاب مملو از تضاد است. نیچه می گوید دنیا را در عمقش فهمیدن یعنی تضاد را فهمیدن

 

A
این نوشته هات رو که می خونم آخرش می زنم زیر خنده. بعدش یاد یک دیوونه می افتم. تو یه دیوونه ای که هیچ دکتری
!نمی تونه امضا بزنه که ببرن تیمارستان بستریش کنن

 

K
 به نظر من شما باید به یک روانشناس مراجعه کنید. آدمی که ذهن آشفته دارد نباید کتاب بنویسد. باید برود و به
.روانشناس مراجعه کند
!این یکی را گذاشتم تا بگویم که از کمپلیمان خوشم می آید

 

A
نانام عزیز. کتاب  ارتکاب هایت را خواندم بارها و بارها ….بعضی از شعرها را چندین بار و سعی کردم در این مدل نوشتن سربه هوا  و غبطه برانگیزت ایرادی پیدا کنم .دفعه اول توانستم .اما بعد از دستم دررفت شعرها آیینه داشتند مرا در خود کشیدند .دیدم خیلی هم سطرهایت حواس شان جمع است . این آزادی باعث رشک و حسرت است. سعی کردم  لااقل در موسیقی و لحن نقصی سکته ای پیدا کنم- در کج و راست و شکل پاشیدن. دیدم نه نمیشود. با  چه ریزه کاری زبان  خودش را به آهنگی  مخفی  رسانده آن زیر.. . جمله هایی که رفت و برگشت دارند هم نوعی تضاد را آفریده اند هم  شکافی معنادار در این معنا گریزی ساخته اند هم نوعی به اصطلاح الیتراسیون دارند هم شکلی من در آوردی که معماری دارد .عجبا ! هرچند طراحی در و پله و  پیکرش   آشنا نیست . بعضی شعرهارا بیشتر دوست داشتم مثلا :جغرافی . روسیه . کلمه و ترکیب های تازه . تاریخچه . سه جور در . ص 18.17.46. 43 .56. 58 .41.8.40 و شعرهارا به قول خودت خودت آن قدر خوانده ای که خوب شده اند . صاف وصوف بی وزن اضافه و چربی . شاعری اگر مهم ترین کارش ساختن دنیایی باشد که ما برای دیدنش کور بودیم و گیج .این شعرها نشانه های تجربی یک دنیای زیسته شده را نه فقط در کلمات  در یک نگاه  خیلی شخصی و با هویت به تماشا میگذارد .  ثصویر سازی هایش بیشتر مثل کارتون ها خلق الساعه و غیر قابل ردیابی در عادت هاست و بیشتر وصل به برش های طنزآلود و شوخی های ناگهانی در خطای دید و حادثه  های خیال  جایی که چیز ها ادا و اصول خودشان را به هم قرض میدهند .مثلا درختی که کت و شلوار مبپوشد و در آخر از در ی که ساخته میرود بیرون . بک جاهایی هم بود که  من با شعرها راه نیامدم  قرار هم نبوده ما همه راه را با هم برویم که . اما این بیراهه با همه بد راهه هایش  بارها رفتنی است . ممنون شعرهارا برایم فرستادی

 

AND ONE IN ENGLISH: 
This is incredible. I loved it. It is avant garde, and at the same time here and now; here and now beyond the point of being experimental. This is mature, solid writing. I actually didn’t think of it as poetry; what is poetry anyway but a bunch of class based bourgeois assignments of category. It had been a very, very long time since I read something by a contemporary Iranian writer that raised my pulse; it created an awareness in me that I hadn’t felt since “khandidan dar khanei ke misookht”; the first reading touched my smile nerves, the second nostalgia, and the third reading an immense sadness; what will come alive next? This is postmodern but not in a pretentious way; the “me” of this piece is universal; it is autobiographical, but in a collective way. It is not a political statement and is not aware of politics, but it’s surprisingly relevant to anyone who ever thought politics. This is a genuine artistic blow. I wish I had written this. Congratulations.

Written by

No Comments Yet.

Leave a reply